یاسان

  دوم مهر ماه 90 به اصفهان وشیراز سفر کردیم به جاهای دیدنی هر دو شهر مثل :حافظیه،سعدیه ،باغ ارم ،تخت جمشید،باغ وحش شیراز ،میدان نقش جهان ،باغ گلها،باغ پرندگان ،منارجنبان ،کلیسای وانک و... سرزدیم یاسان 14 ماه داشت واولین قدم هاش را در اصفهان برداشت جای همه دوستان خالی خیلی خوش گذشت البته بجز من ویاسان وبابایی خاله وشوهر خاله یاسان آقا مهدی هم با ما بودند...               اسب سواری بابایی با یاسان جون ،تخت جمشید شیراز ...

یاسان جون وقتی بدنیا امد همش انگشتش را می مکید چشم های جومونگی داشت همه میگفتند شکل جومونگ میده . خیلی ها بیمارستان بودند بابایی ،بابا بزرگ ومامان بزرگ ،خاله بهیه وهمسرش،  دایی علی با خانواده،عمه لیمو ،عمو نادر با خانواده دایی اکبر وخانمش و.... شب قبل هم خونه داداش یاسر بودیم که حسابی بهشون  زحمت دادیم ساعت 11 و ده دقیقه صبح روز چهارشنبه 27 مرداد 1389 مصادف با 7 رمضان و18 اگوست گل پسر ما با سه کیلو و دویست گرم وزن و52 سانت قد در بیمارستان جوانرود بدنیا اومد . ...

از ٥ ماهگی  آموزش زبان به یاسان راشروع کردم الان الفبای زبان را حفظه البته انها را هم میشناسه معنی ١٥٢ لغت را بلده ٣ سوره قران رایادگرفته ١٢ کتاب داستان را یادگرفته که بگه اسم ٤٠ حیوان را به فارسی وانگلیسی بلده وسایل نقلیه را به هردو زبان میدونه تازگی هم رنگ ها را بهش نشون دادم ٩ رنگ را یاد گرفته زیاد وقت نمیکنم به وبلاگش سر بزنم بعد تولدش در سوم شهریور از شیر گرفتمش خیلی برای دوتامون سخته این چند روزه حال هیچی را ندارم اخه یاسان جون خیلی بی قراری میکنه