بازی های کودکانه
بازی های کودکانه خواب‌بازي
محمد اهورايي
بچه‌ها گاهي بي‌دليل خوابشان نمي‌آيد. به اندازه كافي بازي كرده‌اند و ما فكر مي‌كنيم كه بايد خيلي خسته باشند، اما از ديوار راست بالا مي‌روند. نه مي‌خوابند و نه مي‌گذارند بخوابيم. در چنين مواقعي، نه بداخلاقي و دعوا كاري از پيش مي‌برد، نه تشويق و... پدرها و مادرها معمولا با اوقات تلخي، بچه‌هايشان را به خوابي كه دوست ندارند و مضطربشان هم مي‌كند، وامي‌دارند، اما بهتر است با بچه‌ها همراهي كنند؛ با آن‌ها به بازي‌هايي مشغول شوند كه روي تخت‌خواب يا رخت‌خواب انجام مي‌شود، بازي‌هايي كه با شمارش همراه است و فكر بچه‌ها را خسته مي‌كند. مثلا اين بازي:
دست‌هاي فرزندتان را در دست خود بگيريد. در صورت امكان، كنارش دراز بكشيد يا به تدريج و ضمن بازي، سر او را روي پاي خود بگذاريد و بگوييد: يكي بود، يكي نبود. چوپاني بود به اسم... (اسم فرزندتان را روي چوپان بگذاريد). اين چوپان 10تا گوسفند داشت. صبح بود و چوپان رفت سراغ گوسفندهايش تا آن‌ها را از طويله بيرون بياورد. اولين گوسفند از خواب بيدار شد و از آغل بيرون آمد. بعد از آن، دومي از آغل زد بيرون. (انگشت‌هاي دست‌هاي فرزندان را كه قبلا به صورت مشت بوده، يكي يكي بلند كنيد تا به دهمي برسيد.)
چوپان سومين گوسفند را هم بيدار كرد و...؛ تا شد نه تا اما دهمي هنوز خواب بود. چوپان رفت توي آغل و گفت: «تنبل‌خان! وقت رفتن به صحراست.» گوسفند دهمي كه خوابش مي‌آمد، به زور از جا بلند شد و بيرون رفت. آن‌ها رفتند و رفتند تا به جوي آبي رسيدند. اولي از جوي پريد، دومي هم پريد، سومي هم...، اما دهمي كه هنوز خواب‌آلوده بود، آن طرف جوي ماند... چوپان او را به زور از جوي آب رد كرد... رفتند و رفتند تا به علفزار رسيدند. اولي كمي علف خورد و رفت زير سايه درختي خوابيد. دومي كمي آب خورد و زير سايه درختي خوابيد. سومي هم كمي علف خورد و رفت زير سايه درختي خوابيد. (تكرار جمله‌هاي رفت و خوابيد تا دهمي، با ضرباهنگ آرام گفته شود و يكي يكي ضمن گفتن اين جمله، انگشت‌هاي فرزندتان را بخوابانيد)؛ اما دهمي باز هم خوابش مي‌آمد. او نه چيزي خورد و نه چيزي نوشيد، از همان اول زير سايه درخت خوابيد، واي كه خواب چه مزه‌اي داشت.
در صورتي كه فرزند شما هنوز به خواب نرفته باشد، مي‌توانيد گوسفندها را با ضرباهنگي كندتر از خواب بيدار كنيد و مثلا به آغل برگردانيد و دوباره يكي يكي با گفتن جمله تكراري «ديگه خيلي خسته بود و بلافاصله خوابش برد»، گوسفندها را بخوابانيد
